هلنا جونهلنا جون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

دختری دارم شاه نداره

مسافرت های کوتاه کوتاه

جگر گوشه ام فردا 38 ماهگیت تموم میشه مبارکت باشه عسیسم واسه تعطیلات عید فطر قرار بود با عمه زهره اینا بریم مسافرت ولی وقتی قرار شد اونا چند تا از فامیل های دیگه برن رفتن ما کنسل شد واسه همین با مامان جون اینا قرار شد بریم طرفای اقلید و سرحد به دوستای باباجون سر بزنیم صبح زود راه افتادیم دخمل نازم خوابیده بود با مامان جون و بابا جون و خاله لاله توی راه رفتیم کنار یه چشمه اینقده ذوق کردی که ما رو هم سر ذوق اوردی و یه چند دقیقه ای اب بازی کردیم واسه نهار مهمون یکی از دوستای باباجون بودیم که یه پسر کوچولوی دو ساله داشتن به اسم ماهان  کلی با هم باز کردین و تا موقعی خوب بودین که دمپایی و عینک شما رو بر نمی د...
26 مرداد 1393

کلبه ی رویایی

چند وقتی بود دخملی خیلی حوصله اش سر میرفت و همش بهونه میگرفت که بریم مهمونی و بیرون ولی از اونجایی که ما اینجا فامیل خاصی ندارم و بیشتر وقتا هم خونه ایم واقعا کلافه میشدم تا اینکه... سعیده جون همسایه مهربونم پیشنهاد داد که دخملیا رو (هلنا و یاسمین) رو ببریم مهد زحمت پیدا کردن یه مهد خوب هم افتاد گردن خودش تا بلعخره مهد کلبه ی رویایی از بین مهدهای مختلف انتخاب شد روز اولی که دخملا رو بردیم نمای بیرونی مهد کلاس رنگین کمون عشقولانه های هلنایی و ترنم+آرین هلنا.یاسمین.محمد پارسا اینم وسایلایی که خواستن بگیریم حدودا 100 تومن شد چند باری که رفتم مهد دیدم بچه ها فقط از دفتر نقاشی بزرگ...
17 مرداد 1393

تولد 3 سالگی هلنا بانو

دخملی نازم من و بابایی خیلی دلمون میخواست برات یه تولد مفصل بگیریم و تمام فامیل رو دعوت کنیم اما بنا به دلایلی نتونستیم و مجبور شدیم یه تولد کوشولو موشولو واست بگیریم ولی هر چی بود به تو خیلی خوش گذشت عزیز دلم مهمونامون باباجون و مامان جون و خاله لاله و عمو علی و خانواده شون و عمه طیبه و عمو عظیم واسه شام غذای مورد علاقه ات رو درست کردم زرشک پلو با مرغ ولی تو اینقده سرگرم بازی بودی خیلی کم غذا خوردی و اون شب هم خیلی لجبازی میکردی و منم حسابی کلافه بابایی و باباجون رفتن واست یه کیک خرگوشی خوشگل گرفتن منم واسه همین تند تند کارامو کردم بردمت ستاره تا صورتتو واست طراحی کنم تا یه خرگوش خانوم بشی ولی متاسفانه تا رسیدیم خونه بیشتر صورت...
14 مرداد 1393
1